Subscribe
Share
Share
Embed
قهرمان سیزدهم، بنِ: سال دوم دانشگاه بودم که بیماریام شروع شد. اون زمان «بنِ» تو یه شهر دیگه زندگی میکرد، ولی آخر هفتهها تا شهر ما میاومد که از من مراقبت کنه. وقتی پیشم بود، مدام با خودم فکر میکردم: حقش نیست اینجا باشه
قهرمان چهاردهم، کِلِر: سال اول دانشگاه بودم که با کلر آشنا شدم. اون اولین دختری بود که باهاش قرار گذاشتم. قبلا بارها دلبسته شده بودم و شکست خورده بودم. ولی بالاخره کسی رو پیدا کردم که احساسش به من متقابل بود
قهرمانان بر ترسهایشان غلبه میکنند؛ قهرمانان به فراتر از خود مینگرند؛ قهرمانان دنیا را نجات میدهند؛ گاه با قدرتهای جادویی؛ و گاه بدون جادو، بدون شنل، بدون نقاب؛ قهرمانان بینقاب: قصّههای واقعی از قهرمانهای واقعی، برگرفته از Humans of New York
کاری از غزل سرمد و نوید توکّلی