Peyrang | پیرنگ

آنچه شنیدید قسمتی بود از داستانِ «با کمالِ تأسف»‌ نوشته‌ی بهرام صادقی که یکی از برجسته‎ترین نویسندگان داستان کوتاه ایرانی قلمداد می‌شود. دوره‌ی فعالیتِ ادبی بهرام صادقی تنها به یک دهه خلاصه می‌شود و حجمِ آثارش از یک مجموعه داستان و یک داستان بلند بیشتر نیست. با این همه، تبحّرِ او در کالبدشکافی ذهن و روانِ شخصیت‌های داستانی‌ و در ترسیمِ موقعیت‌هایِ به ظاهر کسالت‌بار و در باطن بحران‎زده‌ی آنها مثال زدنی است. همین‌طور قدرتِ او در آفرینش نثری بی‌نقص که به خوبی در خدمتِ اجراهایِ ظریف او بودند، تحسین‌برانگیز و تأثیرگذار بوده؛ تأثیری که هنوز بر داستان‎نویسی ایران مشهود است.

Show Notes

«در کمال تأسف»‌ از آن دسته داستان‌هایی است که شخصیتِ محوری آن به جای قهرمان بودن، یک ضدِ قهرمان است. ضدِ قهرمان شخصیتی است که بر خلافِ قهرمانِ داستان‌های کلاسیک،‌ دارای آرمان‌های برجسته یا خصوصیاتِ‌ اخلاقی متعالی یا قدرتِ چشمگیری نیست. حتی مشکلی که او با آن دست و پنجه نرم می‌کند، چندان مشکلی که از جان و دل بربیاید نیست. اما همین نکته به نویسنده و به تبع آن به خواننده این فرصت را می‌دهد که موقعیت او را دقیق‌تر کالبدشکافی کند. به عبارتی در نبود و غیبتِ همه‌ی دلایلِ بزرگ و انگیزه‌های پرطمطراق برای زندگی و مبارزه، معنا و محرک زندگی چه خواهد بود؟ 

بهرام صادقی بیشتر از آنکه درگیر پاسخ دادن به این سؤال مهم و مبهم شود، در جهت دیگری قدم برمی‌دارد. او مانند نوازنده‌ای که شیفته‌ی ریزشِ خلسه‌آورِ کلید‌های سازش می‌شود، یا نقاشی که تواتر و گفت‎وگویِ لکه‌های رنگ بر بوم، او را از خود بی‌خود می‌کند، به تخیلِ ریزبین خودش اجازه می‌دهد تا با غَلَیانی از ظرافت‌های زبانی،‌ به خلقِ این شخصیتِ داستانی مشغول شود. جوابِ او به بطالت و بی‌معنایی زندگیِ شخصیتش این است که خلاقانه همه‌ی حقارت‌ها و انسانیتِ این شخصیت را بر صفحه‌ی کاغذ احضار و زنده کند. اهمیت داستان‎گویی برای صادقی نه در پاسخ دادن به سؤالات است و نه حتی در طرح سؤال. اهمیت داستان در این است که سرشتِ کنجکاوی‌برانگیزِ این انسان توسطِ خواننده تا جایی که ممکن است با تمام وجود لمس شود. برای درکِ دقیق‌تر این نکته خوب است از دو نمونه از متن استفاده کنیم. نمونه‌ی اول در همان ابتدایِ داستان عرضه می‌شود. راوی بعد از شرحی از کلیات اتاقِ‌ اجاره‌ای، وضعِ زندگی و شغلِ حقیر و عاداتِ آقای مستقیم، بندِ اول را این طور به پایان می‌رساند: 
همان انسانی که در بندِ اول به شکلِ موجودی عاطل و بی‌دست و پا معرفی شده، به یکباره در درونِ ذهنش با آتش‌بازی رنگین و خیره‌کننده‌ای از تخیل و ریزبینی روبرو می‌شویم. بعدتر در جلسه‌ی ترحیم یکی دو انفجار درخشان دیگر از همین تخیل هذیانی عرضه می‌شود. انسانیتِ آقایِ مستقیم مجموعه‌ای از همه‌ی این لحظات است؛ از اتاقِ محقرِ او که حتی برق ندارد، تا لمسِ یواشکی گهواره در فروشگاه، تا عادتِ غریبش به بریدن آگهی‌هایِ ترحیم و بالاخره در خیالبافی‌هایِ محقرش که قرار است او را پیشِ همسرِ و خانواده‌ی نداشته‌اش عزیزتر کند. لذت این داستان البته نه در حل این معما، که در طرحِ آن است. همین که بهرام صادقی دست خواننده را گرفته و از دریچه‌ی داستانش آقایِ مستقیم و ذهن او را به خواننده نشان داده، به او تلنگری روشنفکرانه و معنوی زده است. حداقل بازده این جریانِ خلاقِ نوشتن و خواندنِ داستان کوتاه این است که خواننده از بطالت و کسالتِ روزمرگی‌‌اش بیرون آمده و ذهنیت و شعورش را در جهت شناختِ موقعیتی انسانی به کار انداخته است. 

بعد از خواندنِ داستانی مانند «با کمال تأسف» شاید بشود این نتیجه را گرفت که یکی از بزرگ‌ترین دستاورد‌های نوعِ ادبی داستان کوتاه در ممکن کردن همین فرایند میکروسکوپی بوده؛ فرایندی که چه در معاینه و شناخت روحِ انسانی و چه در به تصویر در آوردن آن به ریزبینیِ هنرمندانه نهایت اهمیت را می‌دهد. تابلو‌های عظیم و دیواریِ ادبی که صَرفِ جهان‌شناسی‌هایِ عظیم و کلاسیک شده‌اند یا سیر و سلوک‌های کران تا کران ابرقهرمان‌ها را به تصویر کشیده‌اند، صفحات بیشماری از کتاب‌های کهن حماسی و افسانه‌ها را سیاه کرده‌اند. ارزش بازخوانی هر کدام از آن صفحات به جای خود محفوظ است. اما آنچه تماس با لحظه‌ی حال و انسان پیچیده‌ی مدرن و امروزی را بیشتر ممکن می‌کند،‌ نگاهی است که داستان کوتاه به ما عرضه می‌کند. در این داد و ستد فرهنگی، داستان کوتاه نه تنها در تحریکِ تخیل و اندیشه‌ی خواننده کوتاه نمی‌آید، بلکه به نوعی شعوری بالاتر،‌ تخیلی بیدارتر، ذهنی پرسشگرتر، و روحی حساس‌تر از او طلب می‌کند. 


What is Peyrang | پیرنگ?

در برنامه‌ی پیرنگ نگاهی می‌اندازیم به نمونه‌هایِ برجسته‌‌ی داستان کوتاه ایرانی. در خواندن یا بازخوانیِ هر اثر نقش عنصرِ داستانیِ عمده‌ای را که به اثر تمایز بخشیده‌، اجمالاً بررسی می‌کنیم و امیدواریم که در ضمنِ معرفیِ هر داستان، برای شنوندگان نوعی تمرینِ فکری فراهم کنیم که در نتیجه‌ی آن هم درک بهتری از معنای داستان ممکن بشود و هم لذت عمیق‌تری از فرمِ ادبی آن.