Dastanhayi Baraye Nojavanan | پادکست داستان‌هایی برای نوجوانان

زندگی واسه ژیلین و کاستیلین از قبل خیلی سخت‌تر و بدتر شده. قبلا حداقل توی آغل بودن؛ الان تو چاله زندگی می‌کنن. ژیلین یه زمزمه‌های خطرناکی از طرف مردای تاتار می‌شنوه و وقتی از دینا هم خبری نمی‌شه، پاک خودش رو می‌بازه. بنده خدا. چه سرنوشتی پیدا کرد این ژیلین بیچاره ما. کاش نیت نمی‌کرد بره دیدن مادرش.

What is Dastanhayi Baraye Nojavanan | پادکست داستان‌هایی برای نوجوانان?

تا الان خیلی شنیدیم: داستان، ادبیات، کوئیلو، تولستوی، آستن … ولی واقعاً چی می‌تونه توی یه قصه پیدا بشه که فکر ما رو ببره جاهای دیگه؟ شخصیت‌های غیرواقعی، اتفاق‌های تخیلی … اصلاً اینا چی دارن که بگن؟ شاید تو بتونی بخشی از وجود خودت رو، بعضی از احساساتت رو، توی یکی از آدمای غیرواقعی داستان پیدا کنی؛ همون احساس، همون فکر، همون تجربه‌ای که توی اتفاقای دنیای واقعی و آدماش تا حالا نتونستی پیدا کنی.