Subscribe
Share
Share
Embed
در آخرین سیزدهبهدر در ایران، دایی بهمن در روستایی زیبا نزدیک مشهد پرندهای خوشآوا با پرهایی رنگارنگ میبیند. هنگام بازگشت دختری روستایی با لباسهایی رنگارنگ برای آنها دست تکان میدهد. کشف تشابه بین دخترک و آن پرنده، بهمن را به غمی عمیق فرو میبرد.
دایی بهمن شاعر است و در نامههایی خطاب به بهار، خواهرزادهی دو سالهاش، از تجربهها و درک و دریافتهای شاعرانهاش از اتفاقات ساده و روزمرهی زندگی با او حرف میزند.