Subscribe
Share
Share
Embed
امروز قصه بابا عبدالله رو براتون تعریف میکنیم، موقعیتی که بابا عبدالله قرار بود به کدخدا کمک کنه ولی خوابش برده بود. کدخدا هم خوب فکر کرد و راهی برای حل کردن مشکلاش پیدا کرد.
سلام بچّهها
من سپیدار هستم. این برنامهی ماست. من، مامانم و دوست جدیدم، ویززز. هفته ای یک بار، پنج شنبه ها، از خودمون، زندگیمون و فکرهامون براتون تعریف میکنیم. من و مامانم و ویززز عاشق این هستیم که شماها باهامون در ارتباط باشید. چرا؟ چون اینطوری میتونیم با هم دوست بشیم و چی بهتر از پیدا کردن دوستان جدید؟!