بعد از فراز و نشیب های زندگی شهاب، دوستی عمیقش با بهمن، و عشق پاک ولی مشکل سازش با ستاره، بالاخره وقت آزاد شدن پدرش از زندان رسید. شهاب ۵ سال بود که برای دیدن این صحنه لحظه شماری می کرد، اما روزگار اینطور خواست که خود او در این لحظه در سلول انفرادی باشد. بهمن آخرین نامه اش رو قبل از ترک ایران برای شهاب و ستاره می فرستد.
پادکست کوچه روایتگر داستان شهاب جوانی ۲۰ ساله.
شهاب جوان بهائی ۲۰ سالهای است که داستان زندگی خود رو برای ما بازگو می کند. او در شب تولد ۲۰ سالگی اش، از بهترین دوستش، ستاره، هدیه ای فوق العاده دریافت می کند. دفتر خاطرات ستاره! شهاب و ستاره چند سال پیش، بعد از آشنایی، تصمیم به نوشتن خاطرات خود کردند. به بهانه این هدیه ارزشمند، شهاب سری به دفتر خاطرات خود می زند، و وقایع ۵ سال گذشته که زندگی او را به کلی دگرگون کردند را برای ما می خواند.