Dastanhaye man o ayal | داستان‌های من و عیال

می‌گم: «دانشجوی معماری که خشتکش دم زانوشه و تنبونش از شلوارش زده بیرون، هیچ جوری توُ کَتًم نمی‌ره». می‌گه: «کسی که آزارش به کسی نرسه، خوبه دیگه. حالا می‌خواد آرنولد شوارتزنگر باشه یا مادر فولادزره. نه عمو؟»

What is Dastanhaye man o ayal | داستان‌های من و عیال?

من فرهادم؛ آرشیتکتم. زنم فریده است؛ نویسنده‌ی کتاب کودکانه. دخترم ریحان کلاس سوم دبستانه. من و فریده، هم عاشق همدیگه‌ایم، هم هیچ جوری با هم نمی‌سازیم. این یه داستانه. هر دومون هم می‌خوایم بهترین بچه‌ی دنیا رو تربیت کنیم. اینم خودش یه داستان دیگه‌اس؛ که روی هم می‌شه «داستا‌ن‌های من و عیال.