Peyrang | پیرنگ

در داستان «باغ فرخ‌لقا»، شهرنوش پارسی‌پور با ترکیبی از واقعیت و خیال تصویری می‌کشد از تلاش زنان برای خلق باغی به عنوان پناهگاه که در آن همدیگر را دلجویی و حمایت کنند.

Show Notes

در برنامه‌ی امروز پیرنگ، داستانی را بررسی می‌کنیم از مجموعه‌ی زنان بدون مردان اثر شهرنوش پارسی‌پور. خانم پارسی‌پور نویسنده‌ای است که دغدغه‌های اجتماعی‌اش را راجع به مسائل زنان با نوع خاصی از جهان‌بینی شرقی-عرفانی‌ در هم می‌آمیزد تا فضایی جدید و منحصر به فرد در کارهایش ایجاد کند. البته هر دوی این مؤلفه‌ها، یعنی دغدغه‌ی مسائل زنان و دیگری جهان‌بینی شرقی-عرفانی، به مرور زمان و در کوره‌ی حوادثِ تاریخی و اجتماعی شکل گرفته‌اند و بعدتر تجارب تلخ و شیرینی‌ که زندگی شخصی خانم پارسی‌پور از آنها آکنده بوده، به این مؤلفه‌ها اضافه شده و رنگ و بویی بهشان داده که برای ماده‌ی داستانی‌شدن آماده‌شان کرده.
خلاصه‌ی‌ این داستان را که در دو بخش در مجموعه‌ی زنان بدون مردان گنجانده شده، باید به شکلی کمتر متعارف عرضه کنیم، یعنی با ارجاعاتی به داستان‌های قبل و بعد از این داستان. باغ فرخ‌لقا در کتاب فصلی جدید باز می‌کند به زندگی فرخ‌لقا، یکی از شخصیت‌های اصلی کتاب که بعد از مرگِ تصادفیِ شوهر متمولش باغی را در حاشیه‌ی شهر، در کرج، برای اقامت خودش در نظر می‌گیرد. از قضا به محض ورودش به باغ، شخصیت‌های داستان‌های دیگرِ مجموعه هم یکی یکی سر‌ می‌رسند و درب خانه‌ی او را به صدا در می‌آورند. زنان دیگر داستان‌ها که تا این بخش شاهد سختی‌ها،‌ بدبیاری‌ها، و ناملایمات زندگی‌شان بوده‌ایم یکی یکی در بازسازی و مرمت باغ نقشی به عهده می‌گیرند. باغ البته بهشتِ مطلق نیست اما در مقایسه با آنچه زن‌ها از سر گذرانده‌اند، آرامش و امنیتی بهشت‌گونه به آنها هدیه می‌دهد. داستان بیشتر روایت همین از راه رسیدن و جا افتادن در باغ است از طریق مشارکت در ساختِ آن. با نزدیک شدن به انتهای بخش دوم، نویسنده کم و بیش طرحِ سرنوشت هر کدام از شخصیت‌ها را می‌ریزد و به این طریق در چند فصل پایانی کتاب، عاقبت آنها را، گاه بسیار موجز، به شکلِ رایج در افسانه‌ها و تمثیل‌ها حکایت می‌کند و کتاب به سرانجام می‌رسد.
سؤالی که در برخورد با اثری نظیر باغ فرخ‌لقا در ذهن ایجاد می‌شود این است که آثار ادبی و هنری تا چه میزان می‌توانند محملی باشند برای به بحث گذاشتن نظریه‌های اجتماعی، روانشناسی، یا فلسفی؟ زنان بدون مردان از جهتی خواسته‌های زنان و نابرابری حقوق اجتماعی زن و مرد را به تصویر می‌کشد، اما از سوی دیگری در برخورد با مفاهیمی نظیر عشق، مرگ و جاودانگی فرصتی فراهم می‌کند تا نویسنده از جهان‌بینی عرفانی-شرقی خودش خوانی رنگین پیشِ چشم خواننده بر پا کند. از همین جهت باغ فرخ‌لقا از اینکه تنها ترسیمی از یک کلوب اجتماعی، یا تشکّلی برای دفاع از حقوق زنان باشد فراتر می‌رود و به تابلویی از نوزایی عرفانی که تنها در قعرِ تاریکی، تلخی و رنجِ بودن و زیستن ممکن است، تبدیل می‌شود. برجسته‌ترین و شاید زیباترین عنصری که شاهد این مدعاست حضور شخصیت یکی از زن‌های داستان است که به شکل درختی در وسطِ باغ روییده است.
داستانِ‌ باغ فرخنده علی‌رغم خودبسندگی و استقلال، تأثیر و معنای واقعی‌اش را در ارتباط اندامواره‌اش با بقیه داستان‌های مجموعه و از آن مهم‌تر در ارتباط با بسترِ هنری و اجتماعی‌ که در آن خلق شده است، پیدا می‌کند. رشد یا پژمردگی اثری مثل زنان بدون مردان به هشیاری و حساسیت روح هنرمندی که آن را خلق کرده بستگی دارد بدان معنا که فقط تبحر تکنیکی و شیرین‌کاری‌های روایی برای تضمین پویایی اثر کافی نیست. درک هنرمند از روح زمانه و نقبی که او به درون خود می‌زند، ماده‌ی حیات‌بخش اثر را تأمین می‌کند، نه شگردهای پیچیده‌ی روایی. در اثری مانند باغ فرخ‌لقا حتی اگر ساختمان و عناصر متعارف هنری نارسایی‌هایی داشته باشند،‌ شجاعت نویسنده در گذاشتن نقشی بر چهره‌ی‌ دوران خود برگِ برنده‌ی اثر داستانی خواهد بود، و پیرنگ و زاویه دید به نوعی امور ثانویه هستند. نتیجه‌ی این نوع نگاه به محتوای داستانی، خلق آثاری است که خوانندگان کنجکاو نسل بعدتر را هم به بازخوانی و طرح پرسش دعوت می‌کند. چنین آثاری همانند قرارگاهی هستند در میانه‌ی رود خروشان زمانه، قرارگاهی که به گذرندگان امکان جهت‌یابی و ارزیابی مسیر فکری و احساسیِ جامعه‌شان را می‌دهند. زنان بدون مردان بی‌شک به چنین جایگاهی دست پیدا کرده است.

What is Peyrang | پیرنگ?

در برنامه‌ی پیرنگ نگاهی می‌اندازیم به نمونه‌هایِ برجسته‌‌ی داستان کوتاه ایرانی. در خواندن یا بازخوانیِ هر اثر نقش عنصرِ داستانیِ عمده‌ای را که به اثر تمایز بخشیده‌، اجمالاً بررسی می‌کنیم و امیدواریم که در ضمنِ معرفیِ هر داستان، برای شنوندگان نوعی تمرینِ فکری فراهم کنیم که در نتیجه‌ی آن هم درک بهتری از معنای داستان ممکن بشود و هم لذت عمیق‌تری از فرمِ ادبی آن.