Subscribe
Share
Share
Embed
من یه عمر زحمت کشیدم که این اعتبار و آبرو رو برا خودم دست و پا کنم. تو جوونی؛ نمیدونی بیآبرویی با آدم چه میکنه؛ نمیدونی حرف مردم چهجوری گوشت تن آدمو میخوره...
من فرهادم؛ آرشیتکتم. زنم فریده است؛ نویسندهی کتاب کودکانه. دخترم ریحان کلاس سوم دبستانه. من و فریده، هم عاشق همدیگهایم، هم هیچ جوری با هم نمیسازیم. این یه داستانه. هر دومون هم میخوایم بهترین بچهی دنیا رو تربیت کنیم. اینم خودش یه داستان دیگهاس؛ که روی هم میشه «داستانهای من و عیال.