Subscribe
Share
Share
Embed
قهرمان اول، مامان قوی: بابا میتونست خیلی مهربون باشه. حداقل یکی دو هفته در ماه. ولی بعد داروهای مسکناش تموم میشد و همهچی حسابی بههم میریخت. قهرمان دوم، خانم ریپلی: سرپرستی موقت من و برادرم، وقتی کوچیک بودیم، به خونوادههای مختلف داده شد. برادرم خوششانس بود، چون سرپرستیاش به خانواده ریپلی رسید.
قهرمانان بر ترسهایشان غلبه میکنند؛ قهرمانان به فراتر از خود مینگرند؛ قهرمانان دنیا را نجات میدهند؛ گاه با قدرتهای جادویی؛ و گاه بدون جادو، بدون شنل، بدون نقاب؛ قهرمانان بینقاب: قصّههای واقعی از قهرمانهای واقعی، برگرفته از Humans of New York
کاری از غزل سرمد و نوید توکّلی