یک نقطهسرخط، یک نویسنده، و سه یادداشت:
یک) توی یک لوپ تکراری قرار گرفتی. پنج و نیم صبح از خواب پامیشی هولهولکی مسواک میزنی و لباسات رو میپوشی میزنی بیرون
دو) نخفتهام ز خیالی که میپزد دل من / خمار صدشبه دارم شرابخانه کجاست؟
سه) مثلا آخرش که چی؟ یأس نهفته در این جمله کوتاه چنان بارِ معنایی سنگینی دارد که تمام وجودت را خسته و ناتوان میکند
گاهی بايد لحظهای از همه چيز دست بكشيم و اندكی بيانديشيم. تأمّل كنيم. ببينيم در كجای جاده زندگيمان ايستادهايم، و تهِ اين جاده به كجا میرسد؟ گاهی بايد داستانِ زندگيمان را ورق بزنيم، ببينيم كجای ماجراييم ... آن وقت است كه شايد دريابيم كه بايد بر اين داستان نقطهای بگذاريم و برويم سر خط؛ تا بتوانيم از نو شروع كنيم. نقطه سرخط مجالی است براي همين تأمّل كوتاه.
نقطهسرخط برنامهایست از نوید توکلی.