Subscribe
Share
Share
Embed
بعد از خوندن مناجاتی که لینکش رو داریوش فرستاده بود از پای کامپیوتر بلند شدم، بدون اینکه این پا و اون پا کنم کلاه و شال گردنم رو برداشتم و رفتم دم در اطاق صهبا و در زدم صهبا گفت بله، بیا تو. گفتم منم یعنی چون منم نمیام تو
دو دانشجو در تهران، امیر و صهبا، به دنبال نفر سومی هستند که با آنها هم خانه شود. یک دانشجوی معماری که مدتهاست در جستجوی خانه است، به شدت از این پیشنهاد استقبال میکند، در حالی که نمیداند صهبا پسر است یا دختر. در ادامه معلوم میگردد که صهبا پسر است، اما مسئله این است که پسریست بهائی