Subscribe
Share
Share
Embed
نوجوانی که یه جعبه گیتار تو دستاش بود، تو خیابون میپل سوار اتوبوس مدرسه شد. از چهره اش معلوم بود که ناراحته. یه صندلی خالی پیدا کرد، گیتارش رو به صورت عمودی کنار خودش نگه داشت، سرش رو به گیتار تکیه داد و از شدت بی قراری شروع کرد به تاب دادن پاهاش. برای شنیدن ادامه قصه با ما همراه باشید
این سری برنامه ها مجموعه ای از داستان های کوتاه و دل انگیزی است که درباره عشق و محبت ، وظایف پدر و مادری ، غلبه بر مشکلات و ... تهیه شده و تأثیر هریک از آنها مثل سوپی است برای روح که می تواند در تلطیف و تقویت روحیه ما نقش موثری ایفا کند که در قالب نمایشنامه های رادیویی تهیه شده است