در دههی چهل شمسی، از یک طرف، گروههای آرمانخواه بعد از سالها سر از لاکِ خود بیرون میآوردند تا دوباره متشکل و فعال شوند، و از طرفی دیگر، زندگیِ مدرن و مصرفی با ضرباهنگ سریعاش جوانان را به جهتی مخالف میکشاند. اثرِ طنز گلی ترقی، «من هم چهگوارا هستم»، با زیرکی آینهای مقابل هر دو گروه میگرفت که با اغراق در نقایص هر دیدگاه و خندیدن به معایبِ آن، مجالی برای پرسش و بازاندیشی به مخاطبانش میداد.
در برنامهی پیرنگ نگاهی میاندازیم به نمونههایِ برجستهی داستان کوتاه ایرانی. در خواندن یا بازخوانیِ هر اثر نقش عنصرِ داستانیِ عمدهای را که به اثر تمایز بخشیده، اجمالاً بررسی میکنیم و امیدواریم که در ضمنِ معرفیِ هر داستان، برای شنوندگان نوعی تمرینِ فکری فراهم کنیم که در نتیجهی آن هم درک بهتری از معنای داستان ممکن بشود و هم لذت عمیقتری از فرمِ ادبی آن.